کشتار با توهم (2)
مجید: من دیگه اطلاعاتی ندارم باید خودتون متوجه بشید، اقای بهروزی من هر چقدر که بخواهید بهتون پول میدم خواهشا متوجه بشید کی پدر من روکشته
سامان: گفتی پدردت ، میتونی فردا مدارکش رو بیاری و به بیمارستان برویم
مجید: بله چشم
من با خستگی بسیار فریاد زدم که ساعت 3 شبه فردا هم میتونیم پرونده رو پیگیری کنیم
سامان: بریم من مهمان خانه ای اینجا سراغ دارم
شب به خوشی گذشت ولی متسفانه با صدای فالشِ ویالن زدن سامان از خواب نازم بیدار شدم و با عصبانیت به سمت اتاق نشیمن رفتم
سامان روی مبل نشسته بود و چندین برگه رو به روی خودش گذاشته بود و به آنها خیره شده بود که یک هو سرش رو به بالا آورد و به من گفت سلام بیدار شدی؟
همون لحظه می خواستم خفش بکنم ولی اون به حرف زدنش ادامه داد با باعث شد خشمم فرو کش بکنه
سامان:امروز رفتیم بیمارستان و من متوجه شدم زمان مصرف مواد با ورودش به جنگل مصادف بوده و 9 دقیقه بعد از مصرف خودکشی کرده ، ولی نحوه مصرف رو نفهمیدم واسه همین به کافه رفتم و از کافه دار که ادم مسنی هم هست پرسیدم که جنگل وقتی که اونها می مردن چه شکلی بوده اون هم گفتن مه شدیدی داشته ولی من اخبار هوا شناسی سه روز پیش که یک نفر خودکشی کرده بود رو چک کردم خبری از مه نبوده ولی مردمین روستا حرف کافه دار رو تایید می کنن